جملات زیبا و نوشته های خاص حسین پناهی
کفش، ابتکار پرسه های من بود
و چتر، ابداع بی سامانی هایم
هندسه، شطرنج سکوت من بود
و رنگ، تعبیر دل تنگی هایم…
.
.
من سرشار از خدا بودم
و چه زیبا و اعجابانگیز است
آن لحظه که چشم در چشم خدا
خالی میشوی از میدانمهای حقیرِ خویش…
.
جملات زیبا و نوشته های خاص حسین پناهی
.
نیمکت کهنه باغ
خاطرات دورش را
در اولین بارش زمستانی
از ذهن پاک کرده است
خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهایی را که هرگز نخوانده بودی…
.
.
چه اوقات سختی که بر من گذشت
گواه دل ریش من ماه بود
دمی شک نکردیم به شاه راهها
دریغا، دریغا که بیراهه ها راه بود
.
.
چشمان تو گل آفتابگردانند
به هر کجا نگاه می کنی
خـــــــــــــــدا آنجاست…
.
جملات زیبا و نوشته های خاص حسین پناهی
.
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت…
.
.
بر می گردم با چشمانم
كه تنها یادگار كودكی منند
آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟
.
.
نه
از عشق سخن گفتن برای آدمی
هنوز خیلی زود است، خیلی زود است…
.
جملات زیبا و نوشته های خاص حسین پناهی
.
چیزی دارد تمام می شود
چیزی دارد آغاز می شود
ترک عادت های کهنه
و خو گرفتن به عادت های نو
این احساس چنان آشناست
که گویی هزاران بار زندگی اش کرده ام
می دانم و نمی دانم !
.
.
همانجا نشستهام که میدانی
و تو آنجایی نیستی که میدانم…
.
.
خدا بزرگتر از توصیف انبیاست
بام ذهن آدمی، حیاط خانه خداست…
.
جملات زیبا و نوشته های خاص حسین پناهی
.
جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و نه دندانهای سفید…
.
.
به جز حضور تو
هیچ چیز این جهان بیکرانه را جدی نگرفتم
حتی عشق را…
.
.
میدونی
همهی اتفاقهای بزرگ از اونجایی شروع میشن که ذهن ما تموم میشه!
.
جملات زیبا و نوشته های خاص حسین پناهی
.
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید…
.
.
به صد مرگِ سخت
به صد مرگ سخت تر
در زندگی لحظاتی هست
که به صد مرگ سخت تر می ارزد
خاطره ای شاید، رویایی، اتفاقی…
.
.
ای طبیب زخمهای بی علاج
ای قرار بی قراری ها بیا
کس نمی فهمد زبانِ زخم را
ای دوای زخم کاری ها بیا
کفش های اتشینت در بغل
باز می دانم که در خوابم هنوز
تاول دستم نشان دست توست
بی قرار و گیج و بی تابم هنوز
من درختِ شعر نابت میشوم
سایه سارِ واژه وارسته ات
فال می گیرم خیالِ خویش را
در نگاهِ بیقرار و خسته ات
قایق دریای ذهنت می شوم
تا کران بی کران هر نورد
گو به خشم آید همه امواج ها
جان سپر می سازم از بهر نبرد
.
جملات زیبا و نوشته های خاص حسین پناهی
.
بارها از خویش میپرسم که مقصودت چه بود
درکِ مرگ از مرگ کاری ساده نیست
رنجِ ما و آن امانت و قتل و هابیل و بهشت
چهرهای کن اِی معما چارهای در چاره نیست
روزها رفتند و رفتیم و گذشت
آه آری زندگی افسانه بود
خاطری از خاطراتی مانده جا
تارِ مویی در کنار شانه بود
یادگارم چند حرفی روی سنگ
باد و باران و زمان و هالهای
سبزه میروید به روی خاکِ من
میچرد بابونه را بزغالهای
.
.
و مرگ مردن نیست
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مرده گان بیشماری را دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و خیس از باران
انتظار و تنهایی را درک می کردند
شعر می خواندند
می گریستند
قرض می دادند
می خندیدند
و گریه می کردند…
سهيل رزانى
بسيارارزنده اين متن ها را درهيچ سايت ديگرى نديدم وحداقل ٣٥آدرس درپوشه موجوداست.
در’زدم وگفت كيست؟
گفتمش اى دوست، دوست
باتشكراز سردبيرمحترم